turk donyasi
زبان،تاریخ و فرهنگ مردم ترک
درباره وبلاگ


سلام به وبلاگ من خوش آمدید از اینکه به وبلاگ اینجانب سر میزنید خوشحالم. در ارائه و جمع آوری مطالب این وبلاگ سعی شده است مطالب مفید راجع به زبان ، فرهنگ و تاریخ مردم ترک از اکثر سایتها و وبلاگهای ایرانی و سایر کشورها به خصوص کشورهای ترک زبان دنیا استفاده شده است و در واقع گلچینی از مطالب سایت های مختلف است که در قالب یک وبلاگ جمع شده است. و سعی شده است با ارائه مطالب آموزش و همچنین لینک های مفید به یادگیران زبان ترکی کمکی کوچک کرده باشیم .خواهشمند است ما را از نظرات سازنده تان بی نصیب نفرمایید. ترکون دیلی تک سوگیلی ایستکلی دیل اولماز آیری دیله قاتسون بو اصیل دیل اصیل اولماز
نويسندگان
یک شنبه 9 تير 1392برچسب:, :: 18:43 :: نويسنده : داوود بدرزاده

دولت بزرگ توركان

   امپراتوري غزنويان، وسيع ترين امپراتوري شرق دنياي اسلامي است. اطلاعات وسيعي در باره ي اين امپراتوري به زبان هاي عربي، فارسي و توركي كه در همان زمان حكومت آنان نوشته شده باشد وجود دارد. البته بايد اضافه كرد كه متاسفانه بعد از روي كار آمدن سلسله ي پهلوي در ايران، جهت گيري خاصي صورت گرفت و همه ي حقايق را به نفع شوونيزم وارونه نشان دادند. اين حركت غلط تا امروز هم تداوم يافته است. نه تنها غزنويان، بلكه مجموعه ي توركان را با عناويني چون غلامان تورك و...-در ترجمه ها، بررسي ها و اصولا در همه ي موارد، روبرو ساخته و ضمن وارونه نشان دادن حقايق، نفرت خود را نشان داده اند. البته اروپا از 5 قرن پيش دست به چنين كينه توزي ها زده است، اروپا حق دارد!؟ چرا كه اروپا سه بار شمشير تركان را بر بالاي سر خويش احساس كرده است: اولين بار در سال 170 پيش از ميلاد مته خان توانست تا قلب اروپا را به تسخير درآورد؛ در قرن چهارم ميلادي آتيلا دوباره امپراتوري خود را تا اروپا گسترش داد و سومين بار هم سلطان محمد فاتح توانست پايتخت رم را تسخير و تمام ممالك شرق اروپا و شاخ آفريقا را در دست بگيرد. لذا اروپا سه بار طعم تلخ شكست در برابر توركان را تجربه كرده است و آخرين بار كار به جايي رسيد كه در كليسا نشستند و دعا خواندند تا خداوند شر توركان را از سرشان رفع كند و هنر گوتيك تمام توان خود را در اين جنگ مقدس! به كار گرفت. اروپا همواره در مقابله با اسلام، با پرچمدار آن – تركان روبرو گشته است و جنگهاي 180 ساله صليبي با شكست اروپا به اتمام رسيد. اما به تدريج اين جنگ مقدس جاي خود را به صلح مقدس داد و آن، زماني بود كه كتابها و كتيبه هاي توركي يكي بعد از ديگري از دل خاك بيرون مي آمد و گنجينه هاي بزرگي چون كتيبه هاي اورخون، يئني سئي، بالاخره دومين گنجينه ي طلا و جواهرات تاريخ جهان از دل خاكهاي اولان باتور بيرون آمد و ارزشمندتر از اين همه طلا و جواهرات، يك سيني نقره اي در ابعاد كوچك 60* 30 سانتيمتر بود كه با الفباي گؤگ تورك و مربوط به 2500 سال پيش و متني كه از مرگ يك شاهزاده ي ترك در 2500 پيش خبر مي داد. جالبتر آنكه الفباي اين سيني و متن توركي، با الفباي كتيبه هاي 37 گانه ي اورخون و يئني سئي كه بعد از روي كار آمدن بومين خاقان (در سال 552 ميلادي) نوشته شده، يكي بود. به عبارت ديگر خط ملي توركان كه حداقل هزار سال پاييده بود همين خط گؤگ تورك مي شد. اين كشف بزرگ در سال 1975 رخ داد. اگر در طي سده هاي 18 و 19 با كشف كتاب هاي عظيم "ديوان لغات التورك" و "قوتادقو بيليك" كه در زمان نزديك به هم – سال هاي 467 و 466 هجري / 1069- 1076  ميلادي نوشته شده اند- اروپائيان به خود آمده و از شدت ترك ستيزي كاسته بودند با اين كشفيات تازه به سوي صلح مقدس كشيده شدند. و اين در حاليست كه شونيستهاي آريامهري هنوز بر طبل ترك ستيزي مي كوبند. (از رابطه ي شوونيزم با صهيونيزم و امپرياليزم قبلا سخن گفته ام.)

   كتاب هاي فراواني به زبان هاي عربي، فارسي و توركي در طول قرن هاي چهارم و پنجم هجري و قرن هاي بعدي در باره ي غزنويان نوشته شده اند كه از مهمترين آنها مي توان به كتاب هاي زين الاخبار، تاريخ اليميني، تاريخ بيهقي، سلجوقنامه ها، تاريخ گزيده، مجمع التواريخ، راحه الصدور و آيه السرور، آداب الملوك، سياست نامه و ... نام برد. در ميان اين كتابها، كتابي مهمتر نام برده اند كه به گفته ي كليفورد ادموند باسورث اكتفا مي كنيم. وي با صراحت مي نويسد: "منافع فراوان به يك سو، كشف كتاب عظيم "ديوان لغات التورك" محمود كاشغري نوشته شده به سال 466 ق / 1074 م خود گنجينه اي ارزشمند است و با انتشار آن، از اين كان سرشار خبر همگان بهره برده اند"[1]. اين كتاب، علاوه بر آنكه نخستين فرهنگ واژگان تركي به عربي است، اطلاعات بسيار موثقي را در مورد زبان، ادبيات، فرهنگ و ساختار تشكيلاتي تركان ارائه داده است.

   هرچند كه اين نويسنده، داراي ديدگاههاي تورك ستيزانه است، با اين حال بسياري از واقعيات تاريخي را منكر نگشته و آب پاك روي دست شوونيست هاي وطني ريخته است. آنچه از اين كتاب درمي يابيم، دسترسي وي به كتب تاريخي قديمي، همچنين استفاده از ديدگاه هاي محققان غربي در اين باب است. در مقالات پيشين، در باره ي اشكانيان، كوشانيان، خزرها و گؤگ توركها كه همگي امپراتوري هاي عظيم توركان بوده اند سخن رانديم و گفتيم كه در اين سرزمينهاي گسترده از آسياي ميانه تا آناتولي، تركان اسكان داشته و مردم بومي اين سرزمينها بوده اند. از محققان در باره ي توركان، ماركوارت تمامي اين مناطق را از آن توركان دانسته و از غلبه ي خصوصيات نژادي توركان در اين مناطق سخن رانده است.[2] باسورت هم با آن كه در گفته هاي ماركوارت ترديد دارد با اين حال، مي نويسد: "معذلك بي گمان اقوام تورك در دوره هاي پيش از غزنويان در اين نواحي اسكان داشته اند". نويسندگان عرب و عجم – اصطخري، ابن خرداد، ابن خلگان، بلاذري، ابن حوقل، ياقوت حموي و ديگران  از اسكان توركان و داشتن زمين و عمارات، هيات ظاهري و حفظ زبان توركي سخن رانده اند. پيش از آنكه وارد تاريخ غزنويان شويم لازم مي دانم در باره ي "غلام" و "غلامان ترك" سخن گويم. متاسفانه تمام تواريخي كه در باره ي غزنويان و سلجوقيان به فارسي نوشته شده است، همواره آنان را غلامان تورك ناميده، بسياري از حقايق را ناديده گرفته اند و بناي تحريف را به اندازه اي محكم كرده اند كه حتي كتابهاي درسي نيز پر از چنين تحريفات است. به طوري كه گويا سلجوقيان و غزنويان غلام بوده اند و از بردگي و نوكري به سلطنت رسيده اند؟! نخست آنكه در ترجمه كتب قديمي مانند تاريخ طبري عبارت "جيش الترك" و جند الترك" به تحريف و غلط "غلامان تورك" ترجمه شده است و مترجم محترم بيش از 500 تحريف در اين ترجمه به انجام رسانده است. مسلما روزي پاسخ اين بي حرمتي ها داده خواهد شد. فعلا به وفاداري آنان در امانت داري ترديدها به يقين تبديل گشته است..

   غلام به معني نوجوان زيبا(غلمان بهشتي نيز از اين كلمه آمده است)، پسر خردسال، مرد ميانسال، شاگرد تربيت بيافته و در نهايت در افواه عمومي برده ي زرخريد مي باشد. اين واژه در قرآن هم آمده است كه به معناي جوانان بهشتي ، اهل جنت، همچنين چهره ي نوراني و زيبا و تعريفي براي مومنان و ابرار و اهل تقوا آمده است. اما در سياست و در تاريخ اصولا غلام به معناي مطيع و تحت فرمان مي باشد، به طوري كه صاحب ملك و ثروت فراواني را مي بينيم كه در مقابل سلطان، خود را غلام حلقه به گوش مي خواند؛ يعني مطيع اوست، فرمانبردار اوست و نه نوكر و برده!؟ ترجمه ي توركي غلام نيز "قول" مي باشد كه در اسيامي مردم نيز به صورت غلامعلي، غلامحسين و غيره آمده و ارادت شخص را نسبت به ائمه نشان مي دهد. قول و غلام در كل تاريخ آزربايجان و ايران، به معناي كارگزار دربار آمده و از آن جمله "قوللار آغاسي" به معناي وزير تشريفات بوده است و مقامي والا و رفيع در دربار بوده است. اما خيانت مورخان و تاريخ نويسان امروز دست به تاريخ برده و از اين كلمه معاني غير واقعي منظور داشته اند و كار را بدانجا كشانده اند كه در ترجمه از عربي نيز، تركيباتي چون جيش الترك و جند الترك را غلامان ترك ترجمه كرده اند. اگر غلام به معني برده و نوكر بود آلپتگين چگونه غلامي است كه ثروت و املاكي به مراتب بيشتر از شاه ساماني داشته است؟ رقم بسيار ستغلات و اموالي داشته كه در خراسان و ماوئراالنهر شامل چند صد ديه، سرايها، باغها، كاروانسراها، حمام ها در شهرهاي عمده ي آن زمان بوده است. عايدان اين املاك و نيز يك ميليون گوسفند و صدهزار اسب و استر و اشتر دارايي او بوده است[3] . او چگونه مي توان نوكر و غلام به معني نوكر و برده دانست كه ثروتش چند برابر شاهنشاه ساماني و شاه آل بويه و صفاري و غيره و غيره است؟ مگر چنين غلاماني نبودند كه بسياري از شاهان را از تخت شاهي به زير كشيدند؟ مگر احمد بن اسماعيل ساماني را در سال 301 ق در سراي خود به قتل نرساندند؟ همين غلامان نبودند كه چندين خليفه ي عباسي را از خلافت خلع كردند و يا در دربار خلافتش به زنجير بستند و ... دفاعي از چنين اموري نمي كنيم اما يقينا مي دانيم كه معني غلام آنگونه كه مورخين معاصر ايران از آن دريافت دارند غلط و مغرضانه است. متاسفانه كتاب هاي درسي نيز پر است از چنين عبارات، تا 30 % از مردم ايران را مورد تحقير و توهين قرار دهند. اگر چنين نيست مي بايست در حداقل زمان نسبت به پاك كرده اين لكه ي ننگ آريامهري گام بردارند! مي دانيم كه جوانان و نوجوانان برومند و زيبارو را به دربار برده و سالها در تربيت و پرورش آنان صرف مي كردند تا افرادي لايق و باكمالات باشند. غلامان، تربيت سختي مي ديدند كه نظام الملك در نظام آرماني خود برنامه ي 7 ساله اي را براي تربيت غلامان ترسيم مي كند. در كتاب قوتادقو بيليك(علم سعادت) كه در همين زمان در دربار قاراخانيان نوشته شده است و نويسنده ي آن يوسف بالاساغونلو(خاص حاجب) بوده است اصول كشورداري و آداب الملوك را به تحرير كشيده است و به نظم آورده است). بسياري از همين تربيت يافتگان امارت مناطق گسترده اي را در دست مي گرفتند. آداب الملوك و سياست نامه و قوتادقو بيليك از كتابهايي هستند كه در تربيت اين افراد نظر داده اند. اينك برگرديم به تاريخ غزنويان.

   بر اساس تحقيقات بسياري از پژوهندگان تاريخ غزنوي، تمامي سرزمين هاي ماوراالنهر و خراسان، زمانهاي بسيار زودتر از اين زمان، در دست تركان بوده است. آنان از سلطه ي كوشانيان، اشكانيان و هپتاليان يا همان هياطله بر اين سرزمين سخن رانده اند. ماركوارت اين سرزمين ها را در اوايل ظهور اسلام سرزمين توركان مي نامد؛ اصطخري نيز از توركان خلج نام مي برد كه آداب توركي، هيات و زبان توركي را حفظ كرده و در اين مناطق سكونت دارند. (قابل توجه نويسندگان كتاب هاي درسي –  تركان، كوچ نشين و بيابان گرد نبوده اند و گر نه چگونه اين همه املاك داشته اند؟) همو مي نويسد كه سبكتگين نخستين فرماندهي بود كه همه ي تركان را متحد ساخت(باز توجه كنيم كه از مناطق خراسان سخن مي راند و گرنه، قاراخانيان امپراتوري بزرگ خود را دارند و پيش از آنان خزران حكومت مناطق وسيعي را در دست داشته اند و تركان ساكنان اصلي اين مرز و بومند). آلپ تگين فرمانده تركان بود كه همچون شاهي مستقل حكومت مي كرد. قره تگين نيز در سال 371 ق حكومت خود را تشكيل داد. آلپ تگين چنان قدرتمند بود كه اميراني داشت و مناطقي را بدانان سپرده بود. يكي از اين اميران بلكاتگين بود كه دست نشانده ي وي به شمار مي آمد. مدتي نگذشت كه مردم اورا به عنوان فرمانده خويش برگزيدند. مورخان اذعان مي كنند كه در سال 355ق/966م اين امر صورت گرفت و گزينش او به حكومت غزنه بنا بر آراي عمومي تركان بوده است. وي 10 سال حكومت كرد و بوري تگين بر جاي او نشست. هرچند كه او براي حفظ حكومتش، خود را والي سامانيان مي دانست اما، سبكتگين از طرف سامانيان امارت يافت و سبكتگين به غزنه آمد و توانست با اصلاحاتي كه در امور مالياتي و تشكيلات اداري كرد دل مردمان را به دست آورد.

   برخي از مورخان سعي كرده اند نسب سبكتگين را به ساسانيان پيوند دهند، در حالي كه مي دانيم وي بر تورك بودن خود مباهات مي كرد. وجهه ي سبكتگين در دوران حكومت بوري تگين و بلكاتگين رو به فزوني نهاد. اصلاحاتي هم كه در نظام اقطاع به وجود آورد و والياتها را كاهش داد و به وضع سربازان رسيدگي نمود، به مرور نظر مردم به سوي او گرايش يافت. وي در سال 384ق /994م از طرف سامانيان لقب ناصرالدين و الدوله گرفت. پسر او محمود نيز لقب سيف الدوله يافت. سبكتگين در ميان مردم ترك نفوذ فراوان يافت. با روي كار آمدن محمود، احترام وي رفته – رفته نسبت به سامانيان رو به كاهش نهاد و در سال 392ق /1002م سكه به نام خود زد و سلسله ي غزنوي آغاز شد و خلافت عباسي نيز او را به رسميت شناخت. امپراتوري غزنويان از هند تا آسياي صغير توسعه يافته بود و حكومت غزنوي يكي از نيرومندترين امپراتوري هاي شرق به شمار مي آيد. اما يك نكته نيز وجود دارد و آن اينست كه به گفته ي پروفسور كؤپرولو مورخان خواسته اند با ديد مورخان هند سلطان محمود غزنوي را به بررسي بنشينند و آنرا بر كل توركان تعميم دهند و اين نقيصه اي بس بزرگ مي باشد.

فرهنگ و تمدن غزنوي

   دوران حكومت غزنويان يكي از دورانهاي طلايي فرهنگ و ادب ايران است. تاريخ به ما مي گويد كه سلطان محمود با همراه شدنش پدرش در جنگها، جنبه هاي عملي تربيت نظامي را آموخته بود. سبكتگين تمام تجربيات و مهراتهاي خود را به فرزندش انتقال داده بود. تعليمات مدرسه اي را ابونصر حسين از پيشوايان مذهب حنفي بدو آموخته بود. محمود قرآن را از او آموخت و بعدها نيز از مشاوره ي او بهره ها برد[4]. سلطان محمود زبان عربي را به خوبي مي دانست[5]. اطلاعش از زبان فارسي هم به اندازه اي بود كه با مشاوران فارس زبان خود سخن گويد و اشعار و مدايح شاعران را به خوبي دريابد. برخي از مورخان مانند عوفي، ادوارد براون و يان ريپكا كه با نظر منفي به سلطان محمود نگريسته اند از هوش سرشار و درك سريع او را انكار نمي كنند.

   مسعود فرزند محمود نيز آموزش هاي نظامي و مدرسه اي را به كمال گذرانده بود. معلم وي ريحان خادم نام داشته كه اتابك مي ناميد[6]. كليموند مي نويسد كه مسعود در فارسي نويسي صاحب سبك بود. او علاوه بر توقيع اسناد ديوان كه براي او مهيا مي ساختند گاه خود نيز مطالبي با دست خود بر آن مي افزود. او قادر بود مطالب عربي را بخواند و به عربي سخن گويد.[7]مسعود در تمام جريانات فكري اسلامي ذهن گسترده اي داشت. او ادامه مي دهد "بي گمان مسعود و پدرش زبان توركي – زبان اجدادي خود را حفظ كرده بودند و پيوسته با سربازان و فرماندهان نظامي به توركي سخن مي گفتند".[8]

اگوست مولر، بارتولد، براون و ريپكا حمايت آنان از فرهنگ و ادبيات را ناشي از عشق بي غرضانه ندانسته اند. بيروني دانشمند تورك زبان از حمايت بي دريخ غزنوي برخوردار بوده و "قانون مسعودي" را در نجوم به نام مسعو.د نوشته است. اين شاه، زمينه نگارش كتاب تحقيق مااللهند را براي بيروني فراهم آورده بود. در ارزيابي فرهنگ و خدمات فرهنگي اين سلسله دو نظر متضاد وجود دارد. برخي نقش سلاطين غزنوي را در مقام حامي سخاوتمند هنرها و خالق فرهنگ اسلامي مي دانند و برخي بر خلاف اين نظرند. اما آنچه در اينجا براي ما مهم است فرهنگ توركي اين امپراتوري مي باشد. از يك سو مي دانيم كه رقيب و همكيش اين امپراتوي – قاراخانيان خود فرهنگ و ادبياتي غني به زبان توركي در دربار خود مي آفريدند و نقطه مقابل آنان غزنويان بودند كه به جاي پرداختن به زبان توركي، به زبان فارسي اهميت دادند و اين زبان را از آسياي مركزي تا آسياي صغير توسعه دادند. اما، اين گفته تماما صحيح نيست؛ زيرا بررسي كنندگان اين عرصه نيز معتقدند كه اشعار و ادبيات شفاهي با حدت و شدت فراوان گسترش مي يافت و به طور ملموس مورد حمايت دربار نيز بوده است. كليمبورد نيز معترف است كه از اشعار و ادبيات توركي چيزي نمي دانيم، اما اين ندانستن دليلي بر عدم وجود آن نيست. استاد محمد تقي بهار در كتاب سبك شناسي مي نويسد:"به شهادت بيتي از منوچهري:

براه تركي مانا كه خوبتر گويي

تو شعر تركي برخوان مرا و شعر غزي

به نظر مي رسد كه در عصر اول غزنوي شعر توركي را مي شناختند و در محافل ادبي مي خواندند".[9] نه تنها صدها شاعر در دربار غزنوي گرد آمده بودند بلكه هنرمندان و صنعتگران نواحي نيز در دربار او جمع شده بودند. مورخان از وجود بيش از 400 شاعر در دربارغزنويان سخن گفته اند. از جمله ي اين شاعران مي توان از منوچهري، فرخي، عنصري، عسجدي، فردوسي و ديگران نام برد. اكثر اين شاعران مديحه سراي سلطان محمود و سلطان مسعود بوده اند و اين دو را به خاطر نسب تركي اشان ستوده اند.  واژگان توركي در همين عصر به وفور وارد زبان فارسي گرديد كه علاوه بر عناوين نظامي، بسياري از كلمات را مي توان در ديوان فارسي گويان اين عصر يافت. غزنويان ادبيات را از عرب و معماري را از هند برگرفتند. بناهاي غزنوي هنوز هم در اقصي نقاط دنياي اسلام پابرجا هستند. مقابر محمود و سبكتگين امروز هم موجودند. تنديس هاي فراواني نيز در دهه هاي اخير به دست آمده است و هنر پيكره سازي نيز رونق تمام داشته است. مورخان از رونق سوداگري و صنايع دستي نيز سخن رانده اند. كليموند از وجود سوداگران و پيشه وران تورك در بغداد و ديگر شهرهاي بزرگ سخن مي گويد. توماس از سكه هاي غزنوي مي نويسد و بدين نتيجه مي رسد كه سكه هاي غزنوي سنگين تر از سكه هاي ساماني است. وزن سكه هاي ساماني 45 گندم بيشتر نبوده ، در حالي كه سكه هاي غزنوي بين 50 الي 55 گندم بوده اند.

ابن فضلان از قمها[10] يا گامها و شمنان نام مي برد كه سازي در دست داشته اند. مي دانيم كه گام در آزربايجان همان اوزان يا آشيقها هستند كه به آفرينش ادبي به صورت شفاهي و زبان به زبان مي پرداخته اند. مورخان از احترامي كه طبيبان در بين غزنويان داشته اند نيز نوشته اند. روايات باستاني تورك – از اوغوز و يافث كه فرزند نوح و پيغمبر بود بر سر زبان ها بوده است[11]. در اين روايت ترك، غز نوه ي يافث داراي تعويذ حجرالصواعق بود كه مي توانست از طريق كنترل عناصر طبيعي، پيروزي در جنگ را نصيب خود كند[12]. در هر صورت با وجود توسعه ي زبان و ادبيات فارسي، ادبيات تركي نيز گسترش قابل توجهي يافته بود كه متاسفانه اديبان ايران بدان بي توجه بوده اند. كليمبورد معتقد است كه غزنويان در مقايسه با ديگر اقوام تورك نظير خزران و قرلقان كه هسته ي مركزي اتحاديه ي قاراخانيان را تشكيل داده بودند از پيشرفت كمتري برخوردار بوده اند[13]

 

 


[1] كليفورد ادموند باسورث، تاريخ غزنويان، ترجمه: حسن انوشه، تهران، انتشارات اميركبير، 1362، ص21.

[2] همان، ص34.

[3] همان، ص41.

 [4]  تاريخ بيهقي، ص491.

 [5]  تاريخ غزنويان، همان، ص129.

[6] بيهقي، ص112 الي 121.

[7] همان، ص130.

[8] تاريخ غزنويان، ص131.

 [9]   ملك الشعراي بهار، سبك شناسي، تهران، 1337، ص134.

ديوان منوچهري، ويرايش دكتر محمد دبير سياقي، ص168.

[10]  همان، ص220.

[11]  همان، ص220.

 حدودالعالم، ويرايش سيد جلال الدين طهراني، ص54. / مجمل التواريخ، ص102.[12]

 [13]  همان، ص221.

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد
موضوعات
پيوندها